امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ - 21 جماد أول 1446
قهرمان ، همچون خالوتاج بندرعباس
به گزارش روزنامه اخبار کیش از ایرنا،دستاری را در سرما و گرما و زمستان و تابستان به سرش می بندد که با همین دستار و شکل و شمایل ظاهری اش، به خالوتاج معروف شده است.
این پیرمرد ۸۳ساله هر روز صبح راهی ساحل خواجه عطا می شود و رزق روزانه اش را از قایق های صیادی می خرد و برای فروش به گوشه ای در بلوار اصلی شهر واقع در بلوار امام خمینی روبروی آتش نشانی و سه راه گمرک بندرعباس می آورد و همان جا می نشیند تا مشتریان ثابت و یا رهگذرش یکی یکی از راه برسند.
حالا چند روزیست مردم بندرعباس هنگام گذشتن از بلوار اصلی شهر، در نمایی تازه می بینند که خالوتاج بعد از پنج دهه ماهی فروشی، در کنار تندیسی از خودش ، بساط هر روزه اش را پهن کرده است.
دیدن تندیس و مجسمه های بزرگ و کوچک از مشاهیر محلی و ملی در شهرها و کشورهای مختلف موضوع جدیدی نیست، اما یک ماهی فروش ساده چرا باید تندیسش ساخته و در بلوار اصلی شهر نصب شود؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید دید چه کسی سفارش ساخت چنین تندیسی را داده است و انگیزه اش چه بوده است؟
سراغ اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری می روم و کارشناسان مربوطه اظهار بی اطلاعی می کنند.
در اداره کل فرهنگ و ارشاد و اسلامی هم از هر کسی که می پرسم یک پاسخ می دهد: ما هم تندیس را دیده ایم اما کار ما نیست.
سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری سومین محل پرس و جوست و از آنجا هم بی جواب بر می گردم.
یاد راهنمایی یکی از کارشناسان اداره ارشاد می افتم که گفت باید ببینی تندیس در حوزه پوششی کدام منطقه از شهرداریست و از همانجا سراغ بگیری و این آسان ترین قسمت داستان است و پس از مدت کوتاهی مشخص شد ، تندیس در حوزه مسئولیت منطقه سه شهرداری نصب شده است.
شهردار منطقه اولین تلفن را پاسخ نمی دهد و پیام می فرستد که در جلسه هستم و تماس می گیرم.
حدود ۲ساعت بعد نام مجتبی سلیمی شهردار منطقه سه روی گوشی می افتد و بعد از سلام و احوالپرسی و شنیدن تبریک هفته خبرنگار ،سوالم را می پرسم و معلوم می شود مسیر را این بار درست رفته ام و کار، کار شهرداری منطقه سه است.
از شهردار منطقه می پرسم حرکت خوبی انجام داده اید ولی میان این همه شخصیت فرهنگی و اجتماعی و تاریخی چرا باید تندیس خالوتاج را سفارش دهید و نصب کنید؟
سلیمی گفت: البته این اولین تندیس نیست و طی دو سال گذشته یک تندیس از خواجه عطا شخصیت تاریخی و وزیر کاردان حاکم هرمز در دوره پرتغالی ها ساخته و نصب شده است.
ماه گذشته نیز تندیس زنده یاد منصور نعیمی پژوهشگر، هنرمند و فعال فرهنگی و هنری هرمزگان ساخته و نصب شده و حالا هم نوبت به خالوتاج رسیده است.
وی ادامه داد: در فرهنگ دینی و ملی ما تاکید زیادی بر کسب روزی حلال شده و در شهرهای ساحلی کسب روزی از دریا و درآمدی که از این راه به دست آمده باشد، جایگاه خاصی بین مردم دارد.
خالوتاج میراث معنوی یک شهر است
شهردار منطقه سه از این ماهی فروش به عنوان یک میراث معنوی و فرهنگی نام برد و اضافه کرد: این شخصیت با دستار و پوشش خاص، فروش یک ماهی خاص و بازاریابی خاص خودش، ناگفته به نماد بخش مهمی از اجتماع شهری ساحل نشینان تبدیل شده و در حقیقت نماینده قشری زحمتکش است که زندگی اشان با دریا پیوند مستقیم دارد.
گفته های سلیمی، سلیمانه و درست به نظر می رسد و چراغی نو در ذهنم روشن می کند و به این فکر می کنم به جای مصاحبه با فلان مدیر و مسوول و شخصیت سراغ خالوتاج بروم و قصه اش را بشنوم و بنویسم
راهی سه راه گمرک می شوم و سراغ خالوتاج می روم ،چند دقیقه ای کنارش می نشینم و خودم را معرفی می کنم و می گویم قصد مصاحبه دارم، ابتدا که می خندد و تعجب می کند و می گوید: “مگه آدم کحطن؟”(مگر آدم قحط است؟)من هم با خنده جواب می دهم ” “ها خالو کحط آدمن.”
خلاصه قرار و مداری برای گپ و گفت برای روز بعد با او می گذارم و صبح اول وقت راهی خواجه عطا و جایی که هر روز ماهی می خرد می شوم .
دست بر قضا شب قبل هوا توفانی بوده و هیچ قایقی برای صید دل به دریا نزده است و خالوتاج هم چیزی برای فروش ندارد و وقتش برای گفت و گو بیشتر است.
انتظار داشتم حالا که چیزی برای فروش ندارد، اخلاقش خوب نباشد و به زمین و زمان بد و بیراه بگوید اما خندان و گشاده رو به پرسش هایم پاسخ می دهد و مهمترین قسمت های این زندگی ۸۳ساله را بازگو می کند:
“متولد سال ۱۳۱۷ شهر سیریک هستم که از حدود هشت سالگی و بعد از فوت پدر همراه مادرم به بندرعباس آمدم.
از همان موقع کار می کردم و اولین شغلم خالی کردن بار از کشتی بود.
تا ۱۵سالگی کارم همین بود و بعد هم برای مدتی همراه با قایق های کوچک برای صیادی به دریا می رفتم اما دستمزد چندانی نداشت.”
به اینجا که می رسد خالوتاج مکث می کند؛ به نظر می رسد دارد صحنه هایی را از سراسر زندگی، با تور بیرون می آورد، نفس عمیقی می کشد و ادامه می دهد:
“حالا که نگاه می کنم انگار تقدیرم با دریا و ماهی پیوند خورده و بعد از صیادی با قایق هم چند سالی در کارخانه ماهی شیلات کار می کردم و وظیفه ام فیله کردن ماهی بود اما بعد از هشت سال وقتی خواستم بیمه ام کنند و کارفرما قبول نکرد دوباره به سراغ صیادی و ماهی فروشی رفتم و شب ماهیگیری می کردم و صبح می فروختم.”
خالوتاج حالا ۵۰سالی می شود که بی سر و صدا جای خود را در فضایی به وسعت چند وجب در چند وجب تثبیت کرده و چندبار تاکید می کند که در این همه سال هیچکس مزاحم کسب و کارش نشده است.
خالوتاج حساب و کتاب فروش دانه ای یا کیلویی ماهی را خوب می داند اما ماهی را بر سر “پیش ” (شاخه درخت خرما) می زند و ماهی را “پیشی ” می فروشد که واحد مخصوص و منحصر بفرد خودش است.
بر سر هر پیش، بین ۱۰تا ۱۵ماهی شوورت است که بر اساس قیمت روز می فروشد.
تاج محمد در این سالها جز شوورت هیچ ماهی دیگری نفروخته و اگر قرار بود بر اساس تجربه کاری به او مدرکی بدهند، چیزی کمتر از دکترای شوورت شناسی شایسته اش نبود.
به هر حال کسی که دهان کوچک یک ماهی ۱۵سانتیمتری را بو می کند و می فهمد در ساحل صید شده یا از خور فاضلابی آمده، معلوم است که در کارش سرآمدترین و خبره ترین است.
از او می پرسم یادت هست اولین روزها، ماهی را چند می فروختی؟
می خندد و جواب می دهد:” من که خوب یادم هست ولی تو شاید حتی اسم این پول ها را هم نشنیده باشی.”
و بعد ادامه می دهد:
“می دانی سی شاهی یعنی چقدر؟ “
و انگار می خواهد شرمندگی من را از ندانستن پاسخ نبیند بلافاصله ادامه می دهد: “می شود حدود “دو قران” یا ۲ ریال و من اوایل کارم ماهی را پیشی (هر پیش) سی شاهی می فروختم و حالا همان ماهی را پیشی ۳۵تا ۴۰هزار تومان می فروشم.”
مجال نمی دهد که زیاد به فاصله ۲ریال تا ۴۰۰هزار ریال فکر کنم و ادامه می دهد: “سر هر پیش حدود ۱۰تا ماهی می زنم که به قول امروزی ها حدود نیم کیلو کمتر و بیشتر می شود.”
شوورت شناس و شوورت فروش شهیر شهر، از فرق ماهی صید شده با تور و گرفته شده با قلاب هم می گوید که اولی گوشتی نرم و شل دارد و دومی بافتی سفت و محکم.
توضیحش درباره تفاوت ماهی شوورت گرفته شده در خورهای بندرعباس و ورودی های پساب و فاضلاب به دریا با ماهی صید شده در مناطق دور از ساحل هم شنیدنی و کاربردیست.
خالو تاج می گوید: “ماهی های خور بوی تعفن و گنداب می دهند و این بو با شستن ماهی هم از بین نمی رود و تفاوتی با ماهی فاسد و گندیده ندارد.
اما ماهی تازه ای که دور از ساحل صید شده باشد برای پختن حتی ادویه هم نمی خواهد.”
با این توضیحات برایم جالب است که بدانم این ماهی گیر و ماهی فروش قدیمی خودش چقدر ماهی می خورد و همین را می پرسم: باز هم لبخندی می زند و پاسخ می دهد: ” هر دو سه هفته یکبار” و وقتی تعجب من را می بیند ادامه می دهد: “در این اوضاع اقتصادی و هوای گرم روزانه حداکثر ۶ یا هفت کیلو ماهی می فروشم و اگر قرار باشد ماهی کیلویی هفتاد هزارتومانی را خودم بخورم که دیگر نفعی برایم نمی ماند.”
مشتری مداری به وقت مشتری نداری
خالوتاج همه افتخارش به این است که بعد از ۵۰-۶۰سال ماهی فروشی حتی یک مشتری ناراضی هم نداشته و حتی یک ماهی را هم کسی به خاطر کیفیت بد برنگردانده است.
او راز این خوشنامی را در این می داند که حتی یک بار ماهی مانده به کسی نفروخته و اگر ماهی هایش یک روز مشتری نداشته و طبق معمول تا ساعت ۲بعد از ظهر به فروش نرفته ، قیمت آن را پایین می آورد که چیزی برای فردا باقی نماند.
بگذار بشمارم: یک…دو…سه…
می دانم هنوز داستانها برای گفتن دارد اما احساس می کنم کم کم خسته شده و سوالهای من هم درباره خودش و ماهی فروشی ته کشیده و برای همین از زن و تعداد فرزندانش سراغ می گیرم می گوید:”بچه الحمدالله زیاد دارم صبر کن ” و زیر لب شروع به شمردن می کند: “یک…دو…سه…چهار…پنج…شش…هفت…”و همینطور ادامه می دهد و بالاخره سرش را بالا می آورد و می گوید :۲۲تا!
می خندم و می گویم اشتباه نمی کنی؟واقعا ۲۲بچه را با ماهی فروشی بزرگ کرده ای؟
بلند می شود ، می ایستد ، دستش را به کمرش می زند، سینه اش را جلو می دهد، عینک مارک “ری بن” اش را بر می دارد و با غروری متفاوت و مردانه می گوید: “ها ، ۲۲تا دختر و پسر دارم که همه جز یکی از دخترها سر خانه و زندگی اشان هستند.”
“۶۰سال قبل ازدواج کردم و زن اولم تا حدود ۱۰سال پیش زنده بود و بعد از فوتش همسر دیگری گرفتم که بعد از چند سال جدا شد و حالا خودم و یکی از دخترها با هم زندگی می کنیم.”
اینطور که خودش می گوید نه تنها با نان ماهی فروشی ۲۲بچه را به سرانجام رسانده، بلکه غیر از خانه خودش، خانه دیگری را هم برای آنها گذاشته است.
سراغ کار و بار پسرهایش را می گیرم و می گوید: “همه قایق دارند و در کار صیادی هستند و خودم هم تا ۱۰سال قبل برای صید دریا می رفتم.”
با این که تمام پسرهای خالوتاج در کار صید و صیادی هستند اما از بچه های خودش ماهی نمی گیرد و ترجیح می دهد از صیادانی که سالهاست با او رفیق شده اند ماهی بخرد.
شنیدن این مناعت طبع و غرور مردانه جنوبی خط آخر گفت و گو با خالوتاج است و یاد شهردار منطقه و بقیه حرف هایش درباره خالوتاج می افتم که گفت: در بسیاری از کشورهای دنیا در کنار قهرمانان بزرگ ملی، از مردم عادی کوچه و بازار نیز نمادسازی می شود و بر خلاف قهرمانان ملی که وجهه ای اسطوره ای و غیرقابل دسترس دارند،این افراد الگوهای ساده ای هستند که روش و منش و سبک زندگی آنها می تواند بر رفتار فردی و جمعی تاثیرگذار باشد.
شهردار منطقه سه که خود از عرصه هنر نمایش و تاتر به صحنه مدیریت شهری رسیده است اضافه کرد: شخصیتی مانند خالوتاج پر از داستان های نگفته است که می تواند الهام بخش هنرمندان برای خلق شعر و داستان و موسیقی و فیلم و تاتر باشد.
سلیمی یادآور شد: شخصیتی مانند زنده یاد منصور نعیمی به عنوان یک فعال و پژوهشگر فرهنگی و هنری دهها اثر مکتوب و غیرمکتوب فرهنگی و هنری از خود بر جای گذاشت که بخش قابل توجهی از آثارش برگرفته از زندگی مردمی عادی مانند خالوتاج است و همین نکته اهمیت و ضرورت توجه به چنین افرادی و نمادسازی از آنها را اثبات می کند.
با این حرف ها و آنچه خالوتاج درباره زندگی اش گفت به نظرم می رسد که ساخت تندیس از قهرمان های ساده و بی اسم ،چه رسم خوشایندی می تواند باشد.
حالا خالوتاج شانه به شانه تندیسش نشسته است، هنوز ماهی می فروشد و گاهی که خسته می شود به شمایلی از خودش تکیه می دهد…
شهرداری بندرعباس
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم تحریریه در سایت منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.